طول مطالعه: 4 دقیقه

کتابی است از صدیق قطبی که در سال ۱۳۹۵ به چاپ رسیده است. صدیق قطبی کسی است که با آشنایی به منابع اسلامی، فارغ از اختلافات مذهبی، در تلاش است تا بتواند حقیقتی انسانی و معنوی از دین ارائه کند و این کتاب، خود نمایانگر تلاش و هدف این نویسندۀ جوان است.

خلاصه

کتابی است که در آن مجموعه­‌ای از سخنان بزرگان، عارفان و همچنین آیات و روایاتی است که راهگشای طالبان حقیقت است. محوریت کتاب بر طلب حقیقت، زیبایی و خیر است و کتابی است اخلاقی و آموزنده که با خواندن آن می­‌توان حرکت به سوی حقیقت زندگی را آغاز کرد.

تأملی در مفاهیم کتاب

اصلی‌ترین موضوع کتاب، دعوت به اندیشه، پیگیری حقیقت و خیر است. نویسنده سعی می­‌کند به مخاطب جرأت اندیشیدن بدهد و بر آن است که ارزش و اهمیت به دنبال حقیقت بودن در هر شرایطی را بر ما آشکار کند. نویسندۀ کتاب شواهد خود را محصور به گروه خاصی نکرده است یعنی مثلاً اگر شواهد قرآنی می­آورد، استدلال­های فیلسوفان را کنار بگذارد و یا اگر آموزه‌­ها و نقل‌­قول‌­های فیلسوفان را می­‌آورد، نظریات عرفانی را مطرح نکند و این مصداق بارز آن است که اگر ما در جستجوی حقیقت باشیم دیگر فرقی نمی­کند که آنچه گفته می­‌شود از زبان کیست.

علاوه بر کلیت کتاب که در جستجوی حقیقت بودن و کسب معرفت در این مسیر است، همانطور که در نام کتاب طلب حقیقت آمده، می­‌توانیم دریابیم که حقیقیت بدون «طلب» معنایی ندارد. اهمیت کتاب در آن است که بسیاری از مباحث سنگین حقیقت طلبی و عرفان را به زبانی بسیار ساده و شیوا و در عین حال با تکیه بر اخبار، احادیث، سخنان فلاسفه و بخصوص اشعار بیان کرده و کسی از خواندن آن خسته نمی­‌شود.

آقای قطبی از همان آغاز کتاب به خوبی پیش رفته­‌اند و نقل­‌قول‌­های قابل توجهی را ارائه داده‌­اند؛ به عنوان نمونه: «بر هرچه همی لرزی می­دان که همان ارزی». در اینجا بحث از طلب است و اینکه همه چیز با اندیشۀ خودمان شروع می­‌شود. «می­‌خواهیم چه بکنیم؟» و این سؤالی است که هر کسی باید، به صورت جدی، از خود بپرسد و به آن پاسخ دهد. پاسخ به این سؤال، حقیقتی است که باید آن را بیابیم. در راستای رسیدن به حقیقت حجاب‌­هایی بر سر راهمان قرار دارد و این حجاب­‌های درک حقیقت، موانع فکری هستند که آدمی در زندگی خود با تجربیاتش و همچنین از جامعه، خانواده و نظام آموزش و پرورش در ذهنش ایجاد شده است.

در جایی از کتاب آمده است: «ارج و قدر هر انسانی بر اساس مطلوب اوست….». از این سخن درمی­‌یابیم مسئله این نیست که آدمی به حقیقت برسد؛ بلکه مسئله این است که آدمی در جستجوی حقیقت باشد، همین که ما خدا جو شویم یعنی اهل خدا شده­‌ایم. و اگر در جستجوی سنگ باشیم سنگ شده‌­ایم. اگر به فناء فی الله نیز برسیم از آنجایی که خداوند بی­‌نهایت است، پس حتی در فنا نیز نمی‌­توان گفت اینجا غایت حقیقت جویی است. پس، غایت انسان بی­‌غایتی است و انسان چیزی است که در جستجوی آن است.

غایت انسان در بی‌غایتی است و انسان چیزی است که در جستجوی آن است.

تحقیق از باب تفعیل، از ریشۀ حق و به معنیِ به دنبال حق بودن است. اهل محقق باید پرسشگر باشد. در جای دیگری از کتاب آمده است: «مرا با حقیقت بیازار، اما با دروغ آرامم نکن». باید بدانیم که حقیقت قرار نیست مطابق میل ما باشد و این ما نیستیم که حقیقت را می­‌سازیم. حقیقت، حقیقت است و ما باید آن را پیدا کنیم. بنابراین همیشه انتقادپذیر باشیم و همیشه در باورهای خود کمی شک کنیم و به یقین نگوییم که باورهای ما حق مطلق است.

نویسنده از ادریس شافعی نقل قولی آورده است که می‌­گوید: «با هیچ‌کس وارد گفتگو نشدم که دوست داشته باشم بر خطا باشد و هرگاه باکسی سخن گفته‌­ام پروای این را نداشتم که خداوند حق را بر زبان کدام یک از ما جاری می­‌کند….» این مطلب به ما می­‌گوید که نباید تعصب بی‌­جا داشته باشیم و نباید در گفتگوهایمان بخواهیم به طرف مقابلمان بگوییم که من بیشتر می­‌دانم. تنها، حقیقت و در طلب حقیقت بودن مهم است.

ادریس شافعی: «با هیچ‌کس وارد گفتگو نشدم که دوست داشته باشم بر خطا باشد و هرگاه باکسی سخن گفته‌­ام پروای این را نداشتم که خداوند حق را بر زبان کدام یک از ما جاری می‌­کند»

نویسنده در جای دیگری آورده است: «اگر زمانی بساط عقل را از جهان جمع کنند باز هیچ‌کس نمی­‌گوید که من نادان هستم» جالب است که همۀ انسان­ها خودشان را خوب می‌­دانند، اما باید بدانیم که هر چه حس دانستن و دانایی در ما قوی­‌تر باشد، به جهل نزدیک‌­تریم. اما خالی شدن از «توهم دانایی» نیز سخت است و باید تمام حصارهای ذهنی و قید و بندهایی که در ذهن و باور ما از دانایی برای خودمان ساختیم یا برایمان ساخته‌­اند، بشکنیم و تا این حصارهای ذهنی شکسته نشوند آدمی «طالب حقیقت» نیست.