برداشتی از کتاب «ملت عشق»
ملت عشق رمانی است نوشتۀ الیف شاکاف که در سال ۲۰۱۰ میلادی منتشر شده است و در سال ۱۳۸۹ شمسی ارسلان فصیحی آن را به فارسی ترجمه کرده است.
خلاصهٔ داستان
این رمان دو داستان است در دو زمان مختلف یکی قرنها پیش از شرق و دیگری در زمان حال در غرب. یکی بازگوکنندۀ رابطۀ شمس و مولانا است و دیگری داستان امروزی و از زبان یک زن آمریکایی است که به همۀ روزمرگیها، همسر و کارش پشت پا زده و عازم سفر ترکیه میشود. همچنین چهل قانون عشق از زبان شمس تبریزی در آن بیان شده است. داستان روایت زندگی شمس و مولانا است از زبان نویسندهای که داستانش را به یک انتشاراتی داده و انتشارات داستان را برای یک ویراستار فرستاده و ویراستار که یک خانم آمریکایی به نام اللا است زندگی شمس و مولانا را میخواند و با خواند عقاید آنها کمکم تغیراتی در او و زندگی خالی از معنویتاش رخ میدهد.
تأملی بر مفاهیم کتاب
در این رمان چند داستان در هم داریم که یک حلقۀ نامرئی آنها را به هم وصل میکند. در این کتاب سخن از عشق و حقیقت و معرفت است، سخن از اینکه به راستی ما که هستیم و برای چه هستیم، هدف چه بوده و حقیقت چه جایگاهی در زندگی ما دارد، حقیقت زندگی ما چیست و چقدر دغدغۀ زندگی ما میتواند باشد، است. اگر اندیشه را از زندگی انسان بگیریم چه چیز از او باقی میماند؟ پس ما هرچه تعمق کنیم بیشتر هستیم. اگر به دنبال حقیقت نباشیم در همین طاقچۀ عادت گم میشویم.
انسان یعنی موجودی که دغدغۀ یافتن و دانستن حقیقت دارد و به اندازهای که دغدغۀ یافتن و حقیقت در زندگی ماست میتوانیم بگوییم که انسانیم.
در بین انبوه کارهایی که دربارۀ مولانا و شمس صورت گرفته این کتاب یکی از بهترین کارهایی است که به شکل رمان دربارۀ زندگی آنها نوشته شده است. از رمان نباید انتظار یک کتاب علمی داشت زیرا نویسنده برای ایجاد جذابیت در داستان، چیزهایی را کم و زیاد میکند.
اگرچه نویسنده ارجاع ندارد اما لبّ اندیشۀ مولانا و شمس را میدانسته و متوجه بوده است و این موضوع را میتوان در جایجای کتاب دید. حرفهایی را که از زبان شمس به عنوان چهل قانون میآورد در واقع سخنان خود شمس است اگرچه به عنوان چهل قانون نیست.
شیوۀ روایت این رمان در نوع خود یک شیوۀ جدید است که نه به صورت دانای کل، نه سوم شخص و نه به صورت اول شخص، بلکه به شیوهای است که ما را به عمق روان شخصیتها نزدیک میکند. در این شیوۀ روایت، تمامی شخصیتهای داستان راوی هستند که هر کدام از دید خود قضایا را میبینند و تعریف میکنند. در این شیوە، ما خودمان را جای هریک از شخصیتها میتوانیم بگذاریم و با او همزادپنداری کنیم و این شیوه باعث میشود خواننده مطالب آن را بهتر درک کند و بتواند چیزهای بسیاری نیز از آن بیاموزد.
اللا که شروع کنندۀ داستان است داستان او یک روایت جانبی در خلال داستان شمس و مولاناست که خود جاذبه خاصی دارد. اللا که یک شخصیت غربی است، نمادی است از همۀ انسانهای روزگار ما. آدمهایی که در روزمرگی گم شده اند.
در این روایت جانبیِ اللا، میبینیم که این مادیات و روزمرگی خوشبختی نمیآورد. کسی که با داشتن تمامی امکانات بازهم احساس غم و اندوه دارد کسیست که زندهزنده مرده است و نویسنده به خوبی نشان میدهد کسی که به حقیقت و عشق نرسیده، فکر میکند زنده است در حالی که به حقیقت مرده است. در واقع اگر آن حقیقت جویی و حقیقت طلبی و عشق در وجود آدمی نباشد، اطلاق انسان بر این موجود بی عشق سزا نیست.
از طرفی سرگذشت مولانا و شمس روایت میشود و از طرفی با خواندن این داستان که چه تأثیری بر شخصیت اللا خواهد داشت، خود نوعی جاذبه دارد که مخاطب را به خواندن ترغیب میکند. آن نخ نامرئی و پلاتی که داستان را به پیش میبرد بسیار هنرمندانه طراحی شده و شخصیت اللا نقاط وصل کنندۀ پلات است.
اصلیترین موضوعی که در این کتاب مطرح شده، این است که اگر انسان در طاقچۀ روزمرگی قرار بگیرد و زندگیش به یک ریتم ماشینی و روتین تبدیل شود مثل شخصیت اللای داستان، بعد از مدتی به بنبست خواهد رسید، و برعکس هرچه آدمی پویاتر باشد و در مسیر حقیقت بیشتر جوینده باشد شادی بیشتری در زندگی مییابد و لزوماً رسیدن به هدف مهم نیست و موفقیت، گام برداشتن در مسیر حقیقت است و این حرکت است که به آدمی احساس رضایت میدهد.
خوشبختیْ، داشتنِ تمامیِ مادیات و فراهم بودن تمامی نیازها نیست. چه بسا انسان متوسط الحالی که حداقل نیازهای زندگیش تأمین شده، اما از نظر دورنی سعی و کوشش میکند، احساس رضایت درونی دارد، مانند شخصیت عزیز در این داستان.
میبینیم که شمس و مولانا تحت هر شرایطی، چه خوشایند و چه ناخوشایند شاد هستند؛ شادیای که درونی است و از دورن خودشان میجوشد. شادیای که در کشف حقیقت و آن لذتی که در پی بیداری حاصل میشود با هیچ چیز قابل مقایسه نیست و برعکس، عدم آگاهی و داناییست که غم افزاست. به همین دلیل است که هرچه ما به سمت دانایی و معرفت نزدیکتر میشویم احساس شادیِ بیشتری میکنیم.
- کانال کانون مطالعه و تفکر دانشگاه یزد
- صوت جلسهٔ ۱ و جلسهٔ ۲ و جلسهٔ ۳ از گفتگو در باب کتاب «ملت عشق»